سالها پیش این حکم مطرح شد که «در شرایط امروز و تا آیندهی قابل پیشبینی، ترجمه یگانه شکل حقیقی تفکّر برای ماست». معانی گوناگون مفهوم ترجمه و ابهامات مربوط بدان همین حکم را نیز بیش از اندازه تفسیرپذیر ساخت. پسزمینهی هرمنوتیکی صدور این حکم، که از قضا خیلی زود جایش را به برداشتی سیاسیتر و رادیکالتر از ترجمه بخشید، به این تصوّر دامن زد که مسأله در نهایت چیزی نیست جز انتقال خرد و حکمت غربی به داخل.
از همین رو بود که در همان زمان بر ضرورت ترجمهی «ذخایر فرهنگی» خودمان از سعدی و حافظ گرفته تا بیهقی و ملّاصدرا نیز تأکید شد. درسگفتاری که تحت عنوان «نظریهی انتقادی و شاهنامهی فردوسی» برگزار خواهد شد تا حدّی در حکم تحقّق همین نکته است. امّا در راستای تحوّل ایدهی ترجمه/تفکّر و رادیکالتر شدن آن – به ویژه با توجّه به تورّمی که بازار عقاید را در برگرفته و قیمت ترجمه را تقریباً به صفر رسانده است – اکنون با چیزی بیش از نیاز هرمنوتیکی به فهم گذشتهی خودمان روبروییم.
مسألهی اصلی، با رجوع به تمثیل بس گویای بنیامین، درگیر شدن واقعی با «ذخایر فرهنگی» گذشتگان است که اینک به اشیای متبرّک بدل شدهاند. همانند کتابهایی که بار چارپایانند یا در مقام اشیای زینتی در قفسهی موزهها جا گرفتهاند، این ذخایر فرهنگی باید بر زمین گذاشته شوند تا بتوان آنها را دستکاری کرد. این دستکاری که همهچیز از دستمالی تا تعمیر و تخریب و حتّی به دور افکندن را در بردارند خود مهمترین ویژگی «تجربهی مدرنیته» است. از این رو، در این درسگفتار خواهیم کوشید با تکیه به جریانی که میتوان آن را به طور کلّی سنّت نظریهی انتقادی نامید و آشنایی هر کداممان با رشتههای گوناگون سازندهی این سنّت، به سراغ شاهنامهی فردوسی رویم.
برخورد نظریهی انتقادی با سویههایی از متن شاهنامهی فردوسی به مثابه بخشی از تاریخ ادبی ما، خود بهواقع فقط زمانی میتواند جزئی از تجربهی تاریخ زیسته محسوب شود که نه فقط آینده بلکه گذشته را نیز از منظر رخدادهایی مشاهده کند که پیوستار زمان را گسستهاند و آن را به تاریخ بدل ساختهاند. بنابرین و بر اساس تاریخ معاصرمان، فقط با تکیه بر رخداد شعر نو که با نام نیما گره خورده است، و در سطحی گستردهتر با تکیه بر انقلاب مشروطه و رخدادهای پس از آن میتوان با شاهنامهی فردوسی و قابلیتهای نظری، تاریخی و سیاسی نهفته در آن روبرو شد.
نقش ایدئولوژیک شعر در شکلگیری نهادهای اجتماعی و سیاسی – که مقولهی «شاعر ملّی» گواهی بر آن است – این امکان را فراهم میسازد تا تفسیر شاهنامه از حیطهی ادبیات صرف فراتر رود و بتوان نحوهی پیوند سویههای گوناگون شاهنامه را با جریانهای ایدئولوژیک امروزی به ویژه ملّیگرایی بررسی کرد.
با توجّه به آنچه گفته شد و همچنین با نیم نگاهی به ماجرای نقد شاملو از فردوسی و هیاهویی که بر سر آن به پا شد، باید بر این نکته تأکید کرد که قصد ما از ممکن ساختن شکل خاصی از مواجههی نظریهی انتقادی با شاهنامهی فردوسی نه فقط به پروژههایی همچون تصحیح نسخ، ایجاد بنیاد شاهنامهشناسی و از این قبیل – که از قضا غالباً به واسطهی بودجههای کلان با ساختارهای قدرت مرتبطند – بیربط است بلکه به شکلی سراپا آگاهانه و تعمدا سر آن دارد که بیشتر همچون ژستی انتقادی دیده شود تا طرح جدیدی برای ستایش از مفاخر فرهنگی. البته نباید از یاد برد که «ژست» فقط در معنایی برشتی-بنیامینی آن میتواند نظریه و عمل و شعر و سیاست را به هم گره زند.
مدرسهی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.
۱۴۰۲ © تمامی حقوق متعلق به مدرسه بیدار میباشد
توسعه و اجرا الگر استودیو × طراحی استودیو انقلاب