مفهوم نقد از دیر باز مورد توجه ادیبان و متفکران بوده و در طول قرنها دستخوش تغییرات زیادی شده است. در قرن ۱۹ میلادی با فراگیر شدن گفتمان علمی، جایگاه سنتی ادیبان و شاعران به عنوان منتقد و روشنفکر به تدریج در منظرِ عمومی متزلزل شد و دانشمندان جایگاه اثرگذارتری در جامعه پیدا کردند و این خود نخستین جرقههای تنش بین علم و هنر/علوم انسانی را پدید آورد. در نیمهی نخست قرن ۲۰ میلادی، نقد و نظریه ادبی، غالبا متن را به مثابهی جهانی خود شمول و جدا و بی نیاز از دنیای بیرون می پنداشت. شاید بتوان گفت که نقد به بسترهای سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی که متن را برساخته بودند، بی اعتنا بود.
در دههی ۶۰ و ۷۰ میلادی همراه با گسترش جنبشهای سیاسی و اجتماعی در آمریکا و همچنین جنبشهای آزادیطلبانه و ضد استعماری در سراسر دنیا، نقد نیز جنبهی انتقادی به خود گرفت و بیش از پیش خود را با بسترهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی درگیر یافت. متن دیگر جهانی خود شمول نبود، بلکه بازنمودی از واقعیتِ اجتماعی دنیای بیرون بود. نظریههای پست مدرن و پساساختارگرا نیز در همین دوره گسترش یافتند. نقد در این دوره تداعی کنندهی عدمِ اعتماد و شکِ به سوژه بود. خوانشِ انتقادی، خوانشی شکاک بود؛ گویی که متن، حقیقت و معنی را پنهان کرده و منتقد همچون کارآگاهی زبردست به دنبال نشانهها و معانیِ پنهان در زیرساخت متن است. پُل ریکور چنین خوانشی را “هرمنوتیک شُبهه/ظن” مینامد. چنین خوانشی در میان پساساختارگرایان نیز رایج بود. بهعلاوه آنها معتقد به عدمِ قطعیت، نسبیگرایی و حقیقت به مثابهی بازیِ زبانی بودند. پیدایش مطالعات فرهنگی (مکتب بیرمنگهام) و خوانشهای فمنیستی، مارکسیستی و پسا استعماری نیز همین رویه را پیش گرفته بودند.
عدم باور پسا ساختارگرایان به وجود یک حقیقت نهایی و حمله آنها به نهادهای سنتی غرب چندان به مذاق متفکران سنتی و محافظه کارخوش نیامد. منتقدین محافظه کار مانند راجر اسکراتن و یا هارولد بلوم همواره موضعی تند نسبت به نظریه انتقادی و پسا ساختارگرایان داشتند؛ موضعی که میتوان ضدِ نظریه/ضد تئوری نامید؛ تا جایی که هارولد بلوم پساساختارگرایان را “مکتب غیظ” نامید.
بعلاوه منتقدان، به خصوص پیروان مکتب فرانکفورت، همواره دید منفی به هنر و سلیقهی عام داشتند و آنها را فاقد ابزار انتقادی لازم برای درک شرایط وهمواره اسیر آگاهی کاذب میپنداشتند. اندیشهای که شاید ویژگی بارزِ متفکران پیشرو و چپگرا به نظر میرسید. از طرفی برونو لاتور معتقد است که هرمنوتیکِ ظن و خوانش شکاکانه اکنون به ابزاری در دست طرفداران تئوری توطئه و متفکرین محافظهکار تبدیل شده است؛ تا حدی که حتی به گفتمان علمی و یا پدیدههایی مانند گرمایش زمین نیز باور ندارند.
در دهه ۹۰ میلادی گرایشات ضد تئوری با ماجرای آلن سوکال به اوج خود رسید. در آمریکا گرایشات ضد تئوری و حمله به روشنفکران و آکادمسیَنهای پیشرو، به خصوص در دورهی ریاست جمهوریِ جورج بوش پسر گسترش یافت. طرفداران ضد تئوری و گرایش به تئوریِ توطئه نیز، به خصوص در چند سال اخیر، با گسترش جنبشهای معطوف به حقوق اقلیتها، دگرباشها، پیدایش جوامع چندفرهنگی و نزاکت سیاسی ، جان تازهای گرفته اند و قهرمانان جدیدی چون جوردن پیترسون و استیون پینکر به صدای رسای آنها تبدیل شده اند.
با گسترش سیاستهای اقتصادی نئولیبرال، نهادهای آموزش عالی، بهخصوص در حوزهی علوم انسانی و نظریهی انتقادی، با بحران مشروعیت مواجه شده اند و میبایست کارایی و فایدهی خود را برای جامعه توجیه کنند. با افزایشِ محبوبیت سیاستمداران پوپولیست در جوامع غربی و رکود اقتصادی سال ۲۰۰۸ و ۲۰۲۰ این بحران مشروعیت عمیقتر نیز شده است.
به این ترتیب نظریهی انتقادی در دو دههی اخیر دستخوش تغییرات زیادی بوده است و در تلاش بوده تا از بازی زبانی، گفتمان پیچیده و انتزاعیِ پست مدرنیسم و از پسا ساختارگرایان تا حدودی فاصله بگیرد. دانشکدههای علوم انسانی نیز گردشی پسانقدی داشته اند و از بار نفی که مشخصهی گفتمانِ انتقادی بوده است، کمی کاسته شده. اما نباید این چرخش را لزوما به معنی شکست و همراهی با نظام سیاسی/اقتصادی گرفت. بلکه شاید تلاشی است برای ارتباط با مخاطب عام. آنچه “پسا نقد” میخوانیم، حاصل بخشی از همین تحولات است که امروزه در دانشکدههای مطالعات فرهنگی بسیار مورد توجه قرار گرفته است. “پسا نقد” بر خلاف نظریهِی انتقادی دههی ۷۰ به بعد، به دنبال نفیِ سلیقه و نظرِ عوام نیست، بلکه خود را با آن درگیر میکند و میکوشد از فاصلهی آن با جوامع روشنفکری و مبانی نقد بکاهد.
“پسا نقد” به تعبیری نوعی بازگشت به مادیتِ متن است که در حقیقت دور شدن از چرخش زبانی (اشاره به تمرکز گفتمان پساساختارگرایی و پست مدرنیستی بر ماهیت زبان و حقیقت) و نزدیک شدن به خودِ مادی متن، تجربه و احساس مخاطب با آن است. به این حرکت، چرخش مادی گفته میشود که درواقع از نظریهی نئوماتریالیسم سر بر میآورد. از نظریهپردازان مطرح در این حوزه میتوان از سارا احمد، جین بنت، لارن برلان، ایو کوسوفسکی سجویک، و برونو لاتور نام برد. نظریاتِ این افراد در موردِ بازگشت به مادیت متن و تجربه و احساس مخاطب با متن را نظریه تأثر (این معادل فارسی چندان رایج نیست) می نامند.
این درسگفتار بازخوانی انتقادی از مبحث نقد را ارائه میکند و در ادامه به تبیین آنچه امروزه در دانشکدههای علوم انسانی به پسانقد و نظریه تأثر شهرت دارد می پردازد.
جلسه اول: گذری بر تاریخ نقد و جدال علم و هنر
جلسه دوم: ریشههای سیاسی و فلسفی نقد
جلسه سوم: پیدایش مطالعات فرهنگی
جلسه چهارم: بحران نقد و گرایشات ضدِ تئوری
جلسه پنجم: پسا نقد و نظریه تأثر
مدرسهی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.
۱۴۰۲ © تمامی حقوق متعلق به مدرسه بیدار میباشد
توسعه و اجرا الگر استودیو × طراحی استودیو انقلاب