“چیزی به اسم رابطهی جنسی وجود ندارد”. امروزه اثبات این گزارهی لاکانی کار چندان دشواری نیست و واقعیتهای موجود شواهد محکمی در تأیید آن به حساب میآیند. دیری نگذشته است از زمانی که تصور میشد بر اثر فقدان مرزها و قواعد تنظیمکنندهی رابطه میان زن و مرد و در نبود سنتهای مقوم این رابطه، دستیابی به آزادی و رهایی جنسی کاملا ممکن و حتی سهلالوصول است. اما این رویای شیرین دیری نپایید و امر سرکوبشده با شدتی روزافزون بازگشت. اینک رابطه میان زنان و مردان دیگر به هیچ وجه امری بدیهی نیست و پناه بردن به هر شکلی از رابطهی طولانیمدت میان دو انسان به غایت مخاطرهآمیز شده است.
قطعیتهای پیشین در این زمینه همگی از بین رفتهاند و جای آنها را احساس عمیق ناامنی و سردرگمی گرفته است. عشق رمانتیک، و سایر الگوهای عشق در گذشته کاملا رنگ باختهاند و اینک اکثریت جویای ثبات و امنیت در رابطهاند. با همهی این اوصاف، ظاهرا کسی با تنهایی خود، در مقام تجربهی ناممکن بودن رابطهی جنسی، کنار نمیآيد و احساس تنهایی همچنان یکی از دردناکترین احساسهای قابل تصور برای آدمیان است. از قضا، در چنین فضایی رویای عشقی پر شور و رابطهای بادوام بیش از هر زمان دیگری زنده است.
در چنین زمانهای از عشق چه میتوان گفت و با عشق چه میتوان کرد؟ آیا عشق میتواند راهی مطمئن برای مواجهه با تنهایی باشد؟ آیا چیزی به اسم عشق حقیقی به دیگری وجود دارد، عشقی ناب که از تمامی عناصر خودشیفتگی و خودخواهی عاری باشد؟ آیا نفرت نقطهی مقابل عشق است یا از ملزومات آن؟ اساسا معنای عشق ورزیدن به دیگری چیست؟ تأثیر رانههای جنسی بر پدیدهی عشق چیست؟ میلورزی و عشقورزی چه رابطهای با هم دارند؟ و در نهایت، چرا رابطهی جنسی وجود ندارد؟
مدرسهی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.
۱۴۰۲ © تمامی حقوق متعلق به مدرسه بیدار میباشد
توسعه و اجرا الگر استودیو × طراحی استودیو انقلاب