در این درسگفتار دربارهی دازاین (Dasein) سخن خواهد رفت و جایگاه مفهوم آن را ذیل اندیشهی هایدگر فهمی دوباره خواهیم کرد. پرسشهایی میتوانند ما را به سوی دازاین، به سوی زندگی واقعیمان برگرداند، پرسشهایی چون: چگونه دازاین-انسان اساسا یک گشودگی به سوییِ… ناتمام است؟ چرا زندگی واقعی چیزی متفاوت از محاسبات از پیش تعینشده میشود؟ چرا محاسبات ما همواره به نقطه هدف اصابت نمیکند؟ آیا ما خوب و درست محاسبه نکردهایم؟ آیا ما دچار ضعف نفس (Acedia) هستیم که سبب میشود درست عمل نمیکنیم؟ یا نه اساسا مسئله چیزی دیگریست؟ انقلابی میشود، بعد گفته میشود« قرار بود چیزی دیگر شود چرا اینطور شد؟» جنگ جهانیای در دل عقلانیت محاسبه شدهی تمدن غرب رخ میدهد و بعد بازی از دست همه خارج میشود. آیا عقل محاسبهگر درست کار نکرده بود و باید بیشتر صیقل بخورد؟
چرا اساسا بازی از دست ما خارج میشود؟ آیا محاسبات بههمخورده و عقل و هرگونه بنیاد متافیزیکی همچون انتوتئولوژیْ زندگی واقعبوده را از دست داده است و به همین سبب سنجهاش را گم کرده است؟ آیا آدمی همچون سوژه-جوهری سراسربین نیاز به قطعیت، محاسبه و نگاه خیرهی بیشتری دارد تا بتواند ابژهایش را منکوبتر کند؟ آیا اگر فردی که ذیل یک بنیاد متافیزیکی دینی زندگی میکند هنگامی که علیرغم محاسباتش روال زندگیاش بههم میخورد و ناامید میشود، یک جای کار میلنگد؟ آیا مناسبات دینی را درست عمل نکرده یا مسئله چیز دیگری است؟ شاید زندگی تماما تحت سیطرهی سوژهای آزاد و درخود فروبسته نباشد. شاید زندگی با آدمی نه بهوسیله آدمی پیش میرود؟ آیا میتوان گفت که زندگی وجهی رخدادی دارد و رخدادها هم به تمامه محاسبهناپذیرند و به ناگاه به آدمی اصابت میکنند؟
اگر بخواهیم با این پرسشها با هایدگر حرکت کنیم، نزد هایدگر انسان بهنحو هستیشناختی دازاین دانسته میشود، او همانقدر که دقیقاً و صرفاً بر اساس خودش فهمیده نمیشود، همانقدر هم با وضع انسان به مثابه «من»، خودآگاهی و سوژه و دیگر چیزهای بنیادفرضشده درک نمیشود. مرزهای سوبژکتیویته به مثابه هستی انسانی، در دازاین، با توجه به هستی انسانی به مثابه اگزیستانسکردنی گشوده و خویشمندانه در گشودگی هستی- بهطور کلی درهم شکسته میشود، حتی گفتار و زبان دازاین به عنوان شالودهی هستی یا نوع هستی دازاین هزارتو و برانگیزاننده است.
دازاین برون-خویشی دارد که با مفهوم اگزیستنانس که شیوهی هستی دازاین را معین میکند در ارتباط است. دازاین اگزیستانس دارد یعنی تعیین ماهیت او با نوع چیستیاش در خود بروز نمیکند بلکه در نسبت با چیزها رخ مینماید، دازاین همانند سوژه به شیوهی تأملی و با سردرخودفروبردگی بر «منِ» خود در تفکیک و شکاف با جهان رخ نمیدهد، بلکه او به نحو ِهرمنوتیکی در با-هستن با دیگران و با در-جهان-بودن رخ میدهد.
در این لحظه فهم تمایز میان تفکر تأملی (Reflektion) با تفکر اندیشهورز(Besinnung) از مباحث مهم برای فهم و تفاوت سوژه و دازاین است. بر این اساس، سوژه سر در درون (درونماندگار) و دازاین سر در بیرون(استعلا) دارد. این گونه است که سوژه خودبنیاد میشود و دازاین خودبنیاد نیست بلکه براساس گشودگی و مصممیت در کنار چیزها هستی خودینهاش را بروز میدهد. دازاین نگاهی پیرامونگر نسبت به چیزهای دور و اطرافش دارد و در بدو امر به نحو نظری-شناختی با چیزها مواجهه نمیشود او پیشاپیش دلمشغول چیزهاست او اساسا یک دلمشغولی است و در نسبت-رفتار با جهانش آنی میشود که هست.
با طرح این پرسشها و مسائل، اين درسگفتار بدين گونه پيشخواهد رفت:
مدرسهی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.
۱۴۰۲ © تمامی حقوق متعلق به مدرسه بیدار میباشد
توسعه و اجرا الگر استودیو × طراحی استودیو انقلاب