دلوز نمیپرسد «متن چه میگوید؟»، میپرسد «متن چه میکند؟» و این پرسش، در سنت اروپایی که همیشه ادبیات را بیرون از جهان و موازی با آن درک کرده، همه چیز را جابهجا میکند؛ نسبت متن را با جهان، و نسبت جامعه را با متن. اگر ادبیات را به شکل بازنمایی جهان درک نکنیم و آن را چون عنصری در جهان ببینیم، جایگاه متن را نه تنها در فضا که در زمان نیز تغییر دادهایم. متن دیگر پیامد و معلول جهان نیست، و نسبتی پسینی با زمانِ جهان ندارد. متن با جهان همزمان است و فقط به این شکل میتواند به جای بازتاب دادنِ آن، در آن عمل کند.
اما متن چگونه در جهان عمل میکند؟ دلوز یکبار برای همیشه به این پرسش پاسخ نمیدهد، زیرا از یک طرف فردیتِ نسبت متن با جهان در تک تکِ مواردِ بررسی شده، به هر چیزِ دیگری اولویت دارد (اگر قانون عامی بر عملکردِ ادبیات در جهان حاکم باشد، دیگر کنشِ خلاقانه برای متن ادبی ممکن نیست)، و از طرف دیگر درگیری دائمی اندیشهی فلسفیِ او با متون ادبی باعث میشود که خوانش او از ادبیات به همراه فلسفهاش در طول زمان تغییر کند.
برای آغاز بررسی اندیشهی ژیل دلوز در رابطه با ادبیات، در این دوره، به مطالعات او بر آثار دو نویسنده متمرکز میشویم: پروست و مازوخ. بحث دلوز در هر دو مورد، مطلقاً در گسست با سنت حاکم بر خوانش آثار این نویسندگان است: مثلاً کنار گذاشتن مسئلهی «حافظه» و پرداختن به «نشانه» در رمان پروست، و جدا کردن مطلقِ نام ساد از نامِ مازوخ و رد کردنِ این ایده که جهان این دو نویسنده ضرورتاً مکمل و متضاد است.
دستگاهِ فکری دلوز از خوانشهای ادبی او جدا نیست؛ متونی که او دربارهی ادبیات نوشته هم یکی از بهترین راههای ورود به جهان فلسفیِ او هستند و هم شیوهای بدیع و نیرومند برای تحلیل ادبیات. به همین دلیل در طول این دوره دائماً بین متون ادبی و مفاهیم فلسفیِ دلوز در رفت و آمد خواهیم بود.
مدرسهی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.
۱۴۰۲ © تمامی حقوق متعلق به مدرسه بیدار میباشد
توسعه و اجرا الگر استودیو × طراحی استودیو انقلاب