در اوایل قرن بیست و یکم، مطالعات فرهنگی از گفتمانهای پساساختارگرایی و تمرکز بر ایدئولوژی و معنای ژرف فاصله گرفت و سعی در تجزیه و تحلیل سوژه/متن با توجه به کارکرد آن در سطح جامعه داشت. بخشی از این رویکرد مرتبط است با آنچه چرخش تأثری (Affective Turn، این معادل در زبان فارسی رایج نیست) نامیده میشود. چرخشِ تأثری به رویکرد جدیدی در مطالعات فرهنگی اطلاق میشود که به بررسی تجربههای پیکرمندِ انسان، خارج از چارچوب بازنمایی و نشانهشناسی میپردازد. بخشی از این رویکرد با فاصله گرفتن از چارچوب روانشناختی، عواطف و احساس را در قالب شرایط و بسترهای اجتماعی و تجربهی جمعی بررسی میکند. احساسْ دیگر نه یک پدیدهی شخصی، ذهنی، و درونی بلکه نیرویی برآمده از شرایط اجتماعی و تجربهی زیستی در نظام سرمایهداری است. به عبارت دیگر، این رویکردْ احساس را یک پدیدهی جمعی و اجتماعی میداند که در شکل دادن به پیکرهای جمعی، در ایجاد و تحکیم هویتهای ملی و به حاشیه راندن گروههای کوچکتر نقش مهمی ایفا میکند. در نتیجه احساسْ یک کرد و کار اجتماعی است مبتنی بر قدرت که نحوهی عملکرد آن در به حرکت در آوردن افراد جامعه موثر است.
احساساتی مانند تنفر، خشم، انزجار، ترس و شرم میتوانند به ابزاری برای شکل دادن به تاریخ یا ایجاد یک ایدهآل جمعی و در نهایت به نحوهای از ملتسازی تبدیل شوند. برای مثال میتوان در گفتارهای نژادپرست و نفرتساز نشانههایی از این نوع احساسات یافت که پیکرمند شدهاند و بر مبنای تشکیل گروه/سیاستهای هویتی پیش میروند. احساس به مثابهی عمل اجتماعی پیکرهای افراد جامعه را بسیج میکند؛ به برخی امکان پویایی و حرکت به فراسوی مرزهای هویتی را میدهد و برخی دیگر را محدود و سرکوب میکند. بدین ترتیب، احساسْ شکلدهندهی روابط اجتماعی افراد جامعه است که خود را به صورت نمادین و در سطح بلاغی گفتمانهای ملی یک جامعه یا گروه نشان میدهد. ساخته شدن هویتها بر اساس نژاد و قومیت را هم میتوان در همین چهارچوب بررسی کرد که منجر به شکلگیری هویتها و طبقات اجتماعی و احساس(عدمِ) تعلق به آنها میشود. احساساتْ ارزشهایی را به پیکر افراد جامعه اعطا می کند که موقعیت افراد را در برابر ایدئولوژیهای حاکم تنظیم میکند.
نظریهی تأثر، از احساسْ خوانشی دِریدایی دارد: در تحلیل یک پدیده، همیشه میان بستری که پدیدهای در آن بهوجود آمده و معنی آن پدیده، گسستی وجود دارد. به خاطر وجود این گسست، احساسات به مثابه دال/نشانه از بستر اجتماعیای که از آن بوجود آمده اند فاصله گرفته و خنثی، شخصی و غیر تاریخی بنظر میرسند. تکرار این احساسات باعث بوجود آمدن تأثرات پیکری و معانی جدید میشود که تأثیر نمادین آن بر پیکر افراد جامعه باقی میماند و ارزشهای جدیدی را موجب میشود که بر اساس آنها افراد خود را یا متعلق به یک جماعت خیالی میدانند؛ و یا برعکس از جماعت متنفر میشوند.
توصیف پدیدههای اجتماعی یا گروههای مختلف با احساساتی مانند “دوست داشتنی”، “رقت انگیز”، “منزجر کننده”، “خودی/دیگری”، و… بازتابدهندهی مجموعهای از ارزشهای اجتماعی و احساسی است که مرزهای آنچه درون یا برون جامعه/ملت قرار میگیرد را تعریف میکند. به عنوان مثال، حس تنفر یا عشق در تعریف مرز بین خودی و دیگری، و یا مرز بین گروههای اجتماعی و توصیف دیگری بهعنوان خطری برای آن گروه نقش مهمی ایفا میکند. بنابراین احساس به عنوان یک شیوهی بلاغی مادی، میتواند در جامعه معنی بسازد و پیکرهای اجتماعی را تبدیل به ابژهی عشق، خشم یا نفرت کند؛ و آنها را در کنار هم متحد کرده و یا خصمانه رو در روی یکدیگر قرار دهد.
از طرفی عملکرد احساس در جامعه چون نوعی از قدرت اجتماعی است که ابژهها و دیگران را نامگذاری میکند و تأثرات اجتماعی به وجود میآورد که به مثابهی شکلی از قدرت مدام در حال تکرار هستند. در این رویکردْ احساس پایهی تشکیل طبقات اجتماعی محسوب میشود زیرا افراد جامعه – در سطح محلی- با گروههایی که با آنها همذاتپنداری میکنند، اتحادهای محلی تشکیل میدهند و میتوانند به بنیاد طبقات و حرکاتهای اجتماعی بزرگتر تبدیل شوند.
در این کارگاه به بررسی احساس به عنوان یک کنش پیکرمند اجتماعی میپردازیم. تلاش داریم با مطالعهی اجمالی نظریهی تأثر دریابیم که احساس یک حس شخصی، ذهنی و درونیشده نیست، بلکه نیروی فعالی است که دنیای اطراف ما را میسازد و به آن معنی میبخشد. احساس یک مفهوم انتزاعی و منفعل نیست بلکه برخواسته از روابطی است که در گروههایی که به آنها تعلق داریم شکل میگیرد و محل فعالیتها و تغییرات فرهنگی و اجتماعی ما میشود.
مدرسهی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.
۱۴۰۲ © تمامی حقوق متعلق به مدرسه بیدار میباشد
توسعه و اجرا الگر استودیو × طراحی استودیو انقلاب