کتاب چنین گفت زرتشت نیچه با این جمله آغاز میشود: «زرتشت سیساله بود که زادبوم و دریاچهی زادبوم خویش را ترک گفت و به کوهستان رفت». زرتشت بناست با جان خویش تنها باشد. سالیانی میگذرد تا تصمیم میگیرد که برگردد. او در برابر خورشید (آپولون؟) میگوید: «من میباید چون تو فرو شوم (untergehen)». زرتشت فرو میشود و بازمیگردد تا فراانسان (übermensch) را بیاموزاند. او پیامآور فراانسان است؛ فراانسان: یکی از مهمترین و البته مناقشهبرانگیزترین مفاهیم فلسفهی نیچه. به اعتبار این مفهوم است که هایدگر نیچه را متافیزیسیَن مینامد. اما فراانسان را نخواهیم فهمید مگر آن را در ارتباط با واپسین انسان و دعوی گذشتن از انسان بخوانیم: «انسان چیزی است که بر آن چیره باید شد».
با این حال، پیش از زرتشت، سقراط هم یک بار فرود آمده است: «دیروز با گلاوکن پسر آریستون به سمت پیرایئوس پایین رفتم». محاورهی جمهوری افلاطون با واژه kateben آغاز میشود، از ریشه katabasis به معنی پایین رفتن. علاوه بر این، در تمثیل غار هم، که در آغاز کتاب هفتم این محاوره آمده، غارنشینی که از بند رسته و به بیرون غار رسیده است و توانسته خورشید (آپولون؟) یا همان ایدهی نیک را ببیند، حالا موظف است در مقام فیلسوف به غار فرود آید تا سایر غارنشینان را از بند سایهها رها کند.
اگر برنامهی اصلی فلسفهی نیچه، آنچنان که خودش میگوید، غلبه بر افلاطونگرایی غالب در تاریخ فلسفه است، بهجاست بپرسیم زرتشت و سقراط چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ این دو همآورد، نیچه و افلاطون، با دو چهرهی دراماتیک با ما سخن میگویند.
اگر افلاطون در محاوراتش همواره دو عرصهی باور مشترک (عام) و شناخت فلسفی (خاص) را پیش چشم دارد، شاید بتوان گفت که عنوان فرعی کتاب گواهی است بر این مدعا که نیچه میخواهد این دو عرصه را به سرحدّاتشان برساند: کتابی برای همهکس و هیچکس.
مدرسهی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.
۱۴۰۲ © تمامی حقوق متعلق به مدرسه بیدار میباشد
توسعه و اجرا الگر استودیو × طراحی استودیو انقلاب