کانت پس از بنیادگذاری بخش ایجابی فلسفهی نقادیاش، در بخش دوم نقد نخست، نقد و بررسی رویکردهای سنتی متافیزیکی را میآغازد. یکی از بنیادیترین دستاوردهای فلسفهی نقادی کانت زمانی آشکار میگردد که با «من میاندیشم» دکارتی رویارو میشود. «نفس» (soul) یا «خود» (self) در فلسفهی نقادی کانت چه جایگاهی دارد؟ کانت در این بخش، انگارهی دکارتی «من» بهسان جوهر نفسانیِ بسیط و نامادی و دارای هویت شخصی را بهسان «پارالوژیها» یا «دلیلورزیهای نادرست» پیش مینهد و امکان اثبات نفس دکارتی و روانشناسی عقلانی را از نگرگاه فلسفهی نقادی و در سپهر خردِ نگرورز انکار میکند و در عوض، روانشناسی تجربی را بهجای آن مینشاند.
به دیگر سخن، در فلسفهی کانت «من» نه هیچ شیء جداشناخته و موجود واقعی بلکه صرفاً شرط محض تجربه و نشانگر یگانگی آگاهی است. اما مفهوم «خود» نقشی بسیار بنیادین در سپهرهای گوناگون اندیشهی آدمی میآفریند؛ این پرسشها را به دیده آورید: «من کیستم؟» پیشنهادن پرسش «من چیست؟» بهسان یک پایندگار یا جوهر. آیا میتوانم من فینفسه را به تصور آورم یا تصور من همواره با ادراکهای دیگر در پیوند است؟ آیا از راه دروننگری و تأمل دکارتی و بر پایهی شهود درونی و عقلانی میتوانم به وجود یک موجود اندیشنده پی ببرم؟ «آیا من یک چیز ساده و بسیط هستم؟» پیشنهادن پرسش از «من» بهسان امری نامادی و تقسیم ناپذیر. «آیا من میتوانم به دو شخص تقسیم شوم؟» آیا من دارای یک هویت شخصی پایدارم؟ و از دیگر سو، اگر نفس نامادی است، پس نامیرا است: «چگونه میتوانم به مرگ خویش بیندیشم؟»
پارالوژیهای کانت توجه بسیاری از فیلسوفان جدید از جمله پی.اف. استراوسون و جاناتان بنت را به خود جلب کرده است. استراوسون که خوانشی تجربهگروانه از کانت پیش مینهد، پارالوژیها را گواهی گویا مییابد برای اثبات بنیاد شرح بازسازانهی خودش از فلسفهی کانت که آن را بهسان یک تجربهگرایی پیچیده تفسیر میکند و ایدهگروی ترافرازندهی کانت را از رهگذر همین خوانش نقد میکند. در این کارگاه پس از شرح پارالوژیهای کانت به شرح استراوسون خواهیم پرداخت.
مدرسهی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.
۱۴۰۲ © تمامی حقوق متعلق به مدرسه بیدار میباشد
توسعه و اجرا الگر استودیو × طراحی استودیو انقلاب