در کلیترین حالت، ما در مقام سوژههای میل نمیدانیم چه میخواهیم و چه بر سر خویش میآوریم و ناگزیر نوعی تنش ناشی از ارضاءنشدگی را همیشه با خود حمل میکنیم. ولی بااینهمه دلبستگی و تعلق خاطر ما به ابژههای میل و رابطهی لیبیدویی ما با آنها و ارضاءها و نارضایتیهایی که از قبل این رابطه کسب میکنیم، ریتم و ضرباهنگی به رانههای ما میبخشد که اگر از دست برود جهتنمای روانی خود را از دست میدهیم و در نتیجه با فوران ناگهانی درد مواجه میشویم. در این حالت، هیچ چارچوبی برای مهار سیلاب ویرانگر انرژی روانی نداریم و تنش روانی به بالاترین حد خود میرسد.
نگرش ویژهی روانکاوی به موضوعاتی چون عشق، دلبستگی و جدایی به ما امکان میدهد درد را در پسزمینهی عشق ببینیم و دردهای گوناگون را نتیجهی حالات گوناگون قطع پیوند و گسستی خشن از ابژهی عشق در نظر گیریم، دردهایی از قبیل درد سوگواری، درد ژوئیسانس، درد ناخودآگاه، درد به عنوان یکی از ابژههای رانه، درد به عنوان شکلی از امر جنسی، درد به عنوان یک فانتزی و نظایر اینها.
درد نیرومندترین احساس و تأثری است که میتوان تجربه کرد. تجربهی درد روانی که هر فرد آن را به گونهای کاملا منحصربهفرد از سر میگذراند و باید به شیوهی خاص خودش با آن کنار بیاید، زیستن در آستانه و مرزی است که میتواند به جنون و مرگ راه برد. اما با این حال درد آخرین محافظ ما در برابر درغلطیدن به ورطهی نیستی است. درد آخرین دستاویز روانی ما برای صیانت از خویشتن است.
درد نقطهای است که در آن، بیش از هر جای دیگر، مرز و تمایز میان درون و بیرون، من و دیگری، و در کل روح و جسم، نامعلوم و درهم آمیخته میشود. مبهم شدن این تمایز، و همچنین برهم خوردن توازن نسبی حاکم بر سیستم روانی ما، که حول محور فقدانی ریشهای سامان مییابد، از منطق روانی پیچیده و ویژهای تبعیت میکند که مانع “به اشتراکگذاری” درد میشود. و این واقعیت در حیطهی بالینی و عملی چالش بسیار جدی و بزرگی پیش روی روانکاو میگذارد.
درد در ابتدا هیچ مشارکت و ارتباطی را برنمیتابد و هر کسی آن را به تنهایی متحمل میشود، زیرا درد به خودی خود نیرویی کور، بیمعنا و ویرانگر است و سوژه را در گرداب خود فرو میبرد. به عبارت دیگر، سوژه مرکزِ ثقل خویش را از دست میدهد و با درد یکی میشود. بنابراین هیچ چیزی همانند درد نمیتواند هستهی واقعی روان ما را تجسم بخشد. هنگامی که درد از راه میرسد فانتزی در مقام ستون برپانگهدارندهی ساختمانِ روان ما فرو میپاشد. ازاینرو درد هشدار نمیدهد و خود را بیرحمانه و ناگهانی بر ما تحمیل میکند و در آسیبپذیرترین حالتِ ممکن غافلگیرمان میکند.
در این دوره تلاش میکنیم به سوألات کلیدی دربارهی درد پاسخ دهیم. برخی از این پرسشها عبارت اند از: درد چگونه تأثری است و با ما چه میکند؟ کارکرد درد از لحاظ روانی چیست؟ درد چه نسبتی با لذات و امیال ما دارد؟ تجربهی خسران چگونه دردآفرین میشود؟ آیا درد جسمانی را هم میتوان واجد استلزامات روانی دانست؟ چگونه میتوان با درد مواجه شد و بدان زبان و معنا بخشید؟ و آیا تصور جهانی بیدرد ممکن است؟
مدرسهی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.
۱۴۰۲ © تمامی حقوق متعلق به مدرسه بیدار میباشد
توسعه و اجرا الگر استودیو × طراحی استودیو انقلاب