فلورا عسکری‌زاده - بررسی پدیده‌ی دِل کَندن از اینجا و اکنون؛ با نگاهی به مفاهیم «تعلق داشتن» و «در نسبت بودن» از منظر هایدگر

بررسی پدیده‌ی دِل کَندن از اینجا و اکنون؛ با نگاهی به مفاهیم «تعلق داشتن» و «در نسبت بودن» از منظر هایدگر

  • تاریخ شروع: ۲۳ آبان ۱۴۰۲
  • روزهای: سه‌شنبه
  • ساعت: ۱۷-۱۹
  • تعداد کل جلسات: ۴
  • دوره به صورت: آنلاین و حضوری

چرا ما این‌چنین از جایی که در آن به‌سر می‌بریم کنده می‌شویم و راهی مکان دیگری می‌شویم تا بهشت خویش را در آنجا بیابیم؟ چرا اساساً انسان ایرانی این‌چنین آموخته‌ی دل‌کندن شده است؟ مراد و مقصود این درسگفتار بررسی روان‌شناسانه‌ی مهاجرت یا دل‌کندن نیست بلکه پرسش اساسی این است که دل‌کندن و ترک موقعیت خویش به‌لحاظ پدیدارشناختی چگونه است؟ در این درسگفتار به‌جای پرسش از چیستی مهاجرت، ترک جا و موقعیت، به چگونگی و هستیِ ترک‌کردن خواهیم پرداخت. یکی از پدیدارهای آشکارشده‌ی ناظر بر این پرسش این است که وقتی سودا یا ایده‌ی پیشرفت سلطه پیدا می‌کند و همه‌ی روابط به قول مارکس به نسبت سود-منفعت فردی تقلیل می‌یابد، نیهیلیسمی برملا می‌شود که ناگزیریم به‌سوی لایه‌های پنهان و پوشیده‌ی آن برویم.

 

بنابرین باید پرسید تعلق و نسبت نداشتن چگونه پدیده‌ای است و در نسبت با سودای پیشرفت چگونه بر ما آشکار می‌شود؟ انسان کنونی چه نسبتی با دیگران، چیزها، مکان و پاتوس خویش دارد که این‌چنین تمنای دل‌کندن دربرش می‌گیرد تا راهی فانتزی بهشت‌گونه‌ی خویش شود؟ اساساً چگونه تفکری (لوگوسی) سلطه پیداکرده که این‌چنین پدیداری را رقم می‌زند؟ بنابراین در این درسگفتار دل‌کندن و ترک وضعیت را به‌لحاظ پدیدارشناختی از منظر در-‌جهان-بودگی و مکان‌مندی هایدگری و با تاکید بر الیناسیون مارکس می‌کاویم تا وجوه پنهان چنین واقعه‌ای در اینجا و اکنون آشکار شود.

 

همچنین در این دوره به مفهوم سکناگزیدن و تعلق‌داشتن در اندیشه‌ی هایدگر خواهیم پرداخت و در این راه به مفاهیم پایه‌‌ای‌تری، اعم از سوژه‌ی منزوی و دازاین، دل‌مشغولی به چیزها، دل‌نگرانی نسبت به نگرانی انسان‌ها، مکان‌مندی و سلطه‌ی تکنیک-گشتلی‌شدن جهان خواهیم پرداخت. همچنین تلاش می‌کنیم از نظرگاه مارکس در کتاب مسأله‌ی یهود، و ایده‌ی او مبنی بر اینکه «پول، تمام خدایان انسان را به پستی می‌کشاند و آنها را به کالا تبدیل می‌کند … و از این‌رو همه‌ی جهان، انسان و طبیعت را از ارزش‌های ویژه‌ی خود تهی می‌کند» به سراغ مفاهیم هایدگری مذکور ‌برویم و چگونگی بی‌نسبتی و بی‌خانمانی انسان معاصر را بکاویم.

 

جلسه‌ی اول: سوژه‌ی منزوی و دازاین
در بند ۲ از هستی ‌و زمان هایدگر، انسان از سوژه‌ی مدرن دکارتی به دازاین بدل شده است. هایدگر سوژه‌ی دوران مدرن را نقد می‌کند و به ‌جای آن واژه‌ی دازاین را به‌کار می‌برد. در واقع دازاین، در-جهان-بودگی است و نمی‌تواند به ‌طور جدا از جهان و چیزها به‌سر ببرد: انسان همواره در جایی، و در نسبت با چیزها و انسان‌های دیگر به‌سر می‌برد. نزد هایدگر دیگر از آن فرد منزوی دکارتی که اراده‌مندانه جهان بیرون را به سلطه می‌کشید خبری نیست، و هم ازین روست که دازاین نسبت‌مندی است.
از طرفی طبق آموزه‌ی مارکسی در مسأله‌ی یهود، انسان در صورت پرداختن به صرف منافع فردی خویش، نسبت‌های اگزیستانسیال خویش را از کف می‌دهد و دچار موقعیت انزوا و فردگرایانه‌ای می‌شود که دیگری را دشمن-دیگری و غیر خویش می‌بیند. پس این امکان هست که با درنظرگرفتن مفاهیم هایدگری دازاین و در-جهان-بودگی دازاین بتوان دوباره به مفاهیم مارکسی منافع، منافع فردی و جمعی اندیشید و لحظه‌ی فراروی از انزوای فردگرایانه را متصور شد.
جلسه‌ی دوم: دل‌مشغولی به چیزها و دل‌نگرانی نسبت به انسان‌ها
از آنجا که دازاین در-جهان-بودگی است، هرگز در جدایی از جهان به‌سر نمی‌برد (سوژه-ابژه). از طرفی او در نسبت با چیزها و دل‌مشغول آنهاست، بنابرین چیزها همواره در درون بافتی ارجاعی معنا می‌یابند. همچنین دازاین در نسبت با دیگر انسان‌ها و دل‌نگران و تیمارخوار آنهاست، اصلا از دیگر‌ان منفرد و جدا نیست و در همبودی Mitsein زندگی می‌کند. بنابراین گفتمان‌هایی که انسان را تنها و بی‌نسبت با دیگران تلقی می‌کنند در واقع بر طبل بی‌نسبتی و منافع فردی صرف می‌کوبند، و ماحصلی مگر زیستن در انزوا و خشونت ندارند.
جلسه‌ی سوم: مکان‌مندی دازاین و مکان
در بند ۲۴ از هستی و زمان، هایدگر نه مکان را در سوژه می‌داند و نه جهان را در مکان. بلکه در-جهان-بودنِ دازاین‌گانه است که مکان را گشوده می‌دارد. بنابراین ما سوژه‌ی بدوا بی‌جهان نداریم که بعدا مکانی از خود صادر کند. بنابراین مکان‌مندی و نسبت‌مندی فقط بر بنیاد جهان کشف‌شدنی است و در واقع برساخت جهان است. همان‌طور که هایدگر نیز به رابطه‌ی میان شهر (پولیس یونان) و هستی می‌پردازد در اینجا نیز باید در کنار مسأله‌ی مکان، به موضوع پولیس به‌معنای Ort-schatf یعنی جایی برای سکنا و مجال بروزیافتن بپردازیم تا روشن شود که دازاین مکان‌مند و در نسبت با پولیس، در صورت تقلیل یافتن به جهان و پیرامونی مبتنی بر منافع فردی و دایره‌ی تنگ مکانِ منفعت‌مدار، به راسیویی دچار بی‌نسبتی و بی‌خانمانی تبدیل می‌شود.
جلسه‌ی چهارم: سکناگزیدن، تفکر
تفکر و ساختن بنا هیچ‌کدام از سکناگزیدن گریزی ندارند. در واقع انسان امروز سکناداشتن و تعلق را متأخر بر ساختن و در پولیس سرپناهی داشتن تلقی می‌کند، در صورتی‌که برعکس است. موضوع اصلی این است که بشر مدرن تحت سلطه‌ی عقل راسیویی است و به جهان چون منبع می‌نگرد. چنین سلطه‌ای دیگر ساحت‌ها و نسبت‌های اگزیستانسیال را نیز فروبسته می‌کند و نتیجتا انسان با از دست دادن سکنا، امکان تفکر را نیز از دست می‌دهد. در واقع عقل راسیویی محاسبه‌گر و بی‌تاریخ او را بی‌خانمان می‌کند و از این راه مجال هر نوع تفکر کردن، ‌بروز دادن و نسبت‌داشتنی را منتفی می‌کند.

مدرسه‌ی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت‌ خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.