در این مجموعه گفتوگو ها که به هدایت پویان هاشمی طاری برگزار میشود، تلاش بر این است که در هر گفتگو، با به میان کشیدن یک اثر و بازاندیشی به آن به مثابهی یک متن، اثر را در تاریخی که در آن شکل گرفته و در نسبت با اکنونیتمان بررسی کنیم. بر آن هستیم باری دیگر و پرسشگرانه، با ایجاد گفتگوهایی که از زوایای گوناگون و در رشتههای مختلف فرا میخوانیم، این آثار را در متن امروز مسالهدار کنیم.
در این نشست با حضور صالح نجفی و باربد گلشیری به بحث پیرامون نقاشی “مربع سیاه” از کازمیر مالویچ خواهیم پرداخت و پرسشهای زیر را مطرح خواهیم کرد.
۱- آنطور که مالویچ در کتاب «جهان غیرعینی» سوپرماتیسم را تعریف میکند، سوپرماتیسم در امتداد کوبیسم و فوتوریسم سعی دارد عنصر جدیدی را به هنر وارد کند که از اساس برداشت متداول از هنر را به چالش بکشد. ال لیسیتسکی نیز سوپرماتیسم را عهدی در امتداد عهد کمونیسم میداند که بنا دارد امر خلاقانه را از حوزهی قدرت هنرمند خارج کند. حوزهای که در آن کار هنری با مالکیت خصوصی هنرمند در نسبت مستقیم است و امر خلاقانه را به امری ضد انقلابی تبدیل میکند. بدین تعبیر سوپرماتیسم تنها شیوهای از تولید هنری خواهد بود که انقلابی است و چارگوش سیاه، پرچم این جنبش خلاقیت. این انقلابی بودن از منظر سوپرماتیسم در پشت پا زدن به سنت، به ویژه سنت نقاشی ( یا به تعبیر رادیکال تر ال لیسیتسکی، حتی پشت سر گذاشتن جنبش هنر برای هنر و نقاشی برای نقاشی)، بازگشت به فرمهای محض و خالص و ارجاع به احساس تعریف میشود. هدف سوپرماتیسم، مطابق برداشت ال لیسیتسکی، ملغی کردن هنری است که اشیا بهدرد نخور تولید میکند. اما آیا واقعا میتوان مالویچ و سوپرماتیسم را در گسست کامل با هرآنچه پیش از آن بوده است در نظر گرفت یا خط ربطی بین آنها قابل مشاهده است؟
۲- سوپرماتیسم خود را وامدار و در امتداد جنبشهای کوبیسم و فوتوریسم میبیند و سعی دارد در همان مسیر به «پیشرفت هنر» کمک کند. هنری که بر اساس درونمایهی جدید آن، به قول ال لیسیتسکی، قرار است معماری مدرن یعنی معماری تعریف کنندهی شهر و فضا-مکانِ منتسب به آن را شکل دهد. آیا با این تعبیر مالویچ را میتوان همچنان هنرمندی دانست که تولید هنریاش در گفتمان مدرنیته و مسیر «پیشرفت» معنی میيابد و به این تعبیر مقاومتی در برابر سازو کارها و نیروهای اجتماعی غالب ندارد؟ یا به تعبیری سوپرماتیسم اگرچه انقلابی عمل میکند ولی انتقادی نیست؟ آیا انتقادی بودن و انقلابی بودن دو مقولهی مجزا هستند؟ ولی در این صورت تکلیف مالویچ در مقابل رویکرد رادیکالی که در قبال هنر میگیرد، چیست؟ آیا میتوان تمایزی بین مقاومت سیاسی و مقاومت هنری قائل شد؟ اگر چنین تمایزی قابل اطلاق باشد، نسبتی بین آنها میتوان یافت؟ آیا چنین تمایزهایی جایگاه تاریخی و جغرافیایی دارند و اگر چنین است، صورتبندی مفهومی آنها در زمانهی ما چه گونه خواهد بود؟ به ویژه آیا در جغرافیایی مانند ایران میتوان از چنین تمایزاتی صحبت کرد؟
مدرسهی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.
۱۴۰۲ © تمامی حقوق متعلق به مدرسه بیدار میباشد
توسعه و اجرا الگر استودیو × طراحی استودیو انقلاب