آیدین کیخایی - ناسیونالیسمِ رُمانتیک

ناسیونالیسمِ رُمانتیک

  • تاریخ شروع: ۲۵ مرداد ۱۴۰۱
  • روزهای: سه‌شنبه‌
  • ساعت: ۱۸-۲۰
  • تعداد کل جلسات: ۴
  • دوره به صورت: آنلاین و حضوری

مسئله‌ی این درس‌گفتار واکاوی رابطه‌ی پیچیده و چندلایه‌ی رُمانتیسیسم و ناسیونالیسم‌ است و تلاش دارد تا از طریق بسط مفهوم مرکبِ «ناسیونالیسمِ رُمانتیک» مدخلی برای ورود به این مسئله باز کند. پیش از سخن گفتن از رابطه‌ی رُمانتیسیسم و ناسیونالیسم، باید موضع خود را درباره‌ی دو قطبِ مفهومیِ آن روشن کنیم. این دو واژه هم از جهت گستره و ابهام معنایی، و هم از جهت استفاده‌ی دل‌به‌خواهی و سهل‌انگارانه شهره‌‌اند. آیا مقصود از رُمانتیسیسم صرفا یک جنبش هنری و اِستتیکی است که در تقابل با کلاسیسیم و نئوکلاسیسیم پدیدار می‌شود؟ یا اینکه رُمانتیسیسم مفهومی است برای ارجاع به یک نگرش سیاسی یا فلسفی؟ یا از این هم کلی‌تر، نامی برای یک جهان‌بینی (Weltanschauung)؟ گذشته از این، آیا مجموعه‌ی به شدت متنوع رویکردها و مواضع هنری، سیاسی و فلسفی که عموما ذیلِ مفهوم رُمانتیک جای‌گذاری می‌شوند، دارای چنان وجوه اشتراکی هستند که اساسا بتوان از یک پدیده‌ی واحد به نام رُمانتیسیسم سخن گفت؟

 

در سال ۱۹۲۴، آرتور لاوجوی می‌نویسد: «کلمه‌ی رُمانتیک آن‌قدر معانی مختلف پیدا کرده است که فی‌نفسه دیگر هیچ معنایی ندارد و نمی‌تواند کار نشانه‌ای لفظی را انجام دهد». در چنین شرایطی، بهتر نیست که عطای این مفهوم آشفته را به لقایش ببخشیم و اساسا از کاربرد آن صرف‌نظر کنیم؟ یا حداقل از ابتدا واقعیت متکثر «رُمانتیسیم‌ها» را به رسمیت بشناسیم و بیهوده در پی یافتن عناصر وحدت‌بخشِ جلوه‌های گوناگون رُمانتیسیسم نباشیم؟

 

اوضاع واژه‌ی ناسیونالیسم هم چندان بهتر نیست. در اینجا هم اگر حذف کامل واژه‌ توجیه نداشته باشد، پذیرشِ تکثر «ناسیونالیسم‌ها» اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد. اما مشکل این است که این رویکرد نومینالیستی هم، حداقل در معنای افراطیِ آن، می‌تواند به شکلی از جزیی‌نگری بیانجامد که محدودیت‌های خود را دارد. علی‌رغم تفاوت‌ها و تضادهای آشکار میان تجلیاتِ مختلفِ رُمانتیسیسم و ناسیونالیسم، گرایش‌ها‌ یا ویژگی‌های کلی‌‌ِ مشترکی نیز وجود دارند که ذیل این مفاهیم امکان بروز و بیان می‌یابند. در جلسه‌ی اول درس‌گفتار، که حکم مقدمه‌ی دوره را دارد، استدلال خواهیم کرد که چرا «حفظ انتقادی» مفاهیم رُمانتیسیسم و ناسیونالیسم ضروری است، نه به عنوان پدیده‌هایی با ماهیت‌های ثابت و قطعی، بلکه به عنوان ابزارهایی تحلیلی یا، به تعبیر رنه ولک، به عنوان مفاهیمی «تنظیمی».

 

رُمانتیسیسم و ناسیونالیسم به مثابه پدیده‌هایی با خاستگاه گفتمانی مشترک ناگزیر در تعامل با یکدیگر شکل گرفته‌اند. در آثار چهره‌های برجسته‌ی هر دو جریان، یعنی متفکرینی مانند هِردِر، شیلِر و شِلایرماخر، عناصر رُمانتیک و ناسیونالیستی به شکل هم‌زمان و درهم‌تنیده حضور دارند. اما فراتر از چگونگی ترکیب این عناصر در نوشته‌های هر یک از آنها، آنچه تلاش داریم از طریق مفهوم «ناسیونالیسمِ رُمانتیک» برجسته کنیم، پیوند‌های «درونی» و «کلی» میان رُمانتیسیسم و ناسیونالیسم است. در این راستا، پروبلماتیک اصلی‌ ما نسبت میان «اِستتیک» رُمانتیک و ناسیونالیسم به مثابه یک «ایدئولوژیِ سیاسیِ هویتی» است.

 

در این درس‌گفتار تلاش می‌کنیم تا این پروبلماتیک را با تکیه بر برنامه‌ی پژوهشی یووپ لیرسن، یکی از نظریه‌پردازان اصلی مفهوم «ناسیونالیسمِ رُمانتیک»، ذیل سه محور کلی مورد واکاوی قرار دهیم: محور نخست، نسبت میان ابعاد ناسیونالیستیِ انقلاب زبانی، یعنی شکل‌گیریِ فهم هویتی از زبان (زبان به مثابه بنیان هویت قومی‌ـ‌ملی) و چرخش به سوی زبان‌های محلی، و برخی از گرایش‌های اِستتیکیِ رُمانتیسیسم، از جمله جبهه‌گیری در برابر سنت‌های تثبیت‌شده‌ی ادبی و ستایش سادگی زبان روزمره؛ محور دوم، نسبت میان حرکتِ هنر رُمانتیک به سوی بیان‌گری و برانگیزانندگی عاطفی و تبدیل هنر به ابزاری رِتوریکی و پروپاگاندایی در خدمتِ سیاستِ ملت‌ـسازی؛ و در نهایت، محور سوم، نسبت میان تاریخ‌باوری و هم‌گام با آن برآمدن ایده‌ی روح ملی به عنوان سوژه‌‌ـ‌ابژه‌ی تحول تاریخی با گرایش رُمانتیسیسم به تفسیر اصالت‌گرایانه از هنر (هنر فولک، سنت‌های هنری ملی، و …).

مدرسه‌ی هنر و ادبیات بیدار، با همکاری متخصصان و هنرمندان فعالیت‌ خود را از پاییز ۱۳۹۸ آغاز نموده.